یلدای ما

ساخت وبلاگ

از وقتی یادمه توی خانواده ی ما جز عیدنوروز بقیه مراسم ها بیخودی محسوب میشد۰خانواده ی ما حتی زورش میومد که توی جمع یلدای فامیل پدری هم شرکت کنه و پدربزرگ مادبزرگی هم نداشتیم که بریم پیشش در نتیجه تا وقتی پدر زنده بود حداقل همون هندونه و انارو تهیه میکرد ولی الان که نیست مثله امروز خیلی الکی با چیپسو پفک و چای و یه دونه انار که مزخرفه و از حرصم پرتش میکنم وسط پذیرایی و غرغرای من که هیچیمون مثه آدما نیست چرا نرفتی خرید کنی میگذره و تموم میشه ۰ولی حالا که عکسای شب یلدای دوستامو دیدم بازم این تفاوتو حس کردم و بغضو اشکم اجازه نداد بتونم بقیه عکسارو ببینم۰ماها تولدای همو هم حساب نمیکنیم ولی من که آخریم با نق نقام مجبورشون میکردم کیک بخرن برا تولدم ولی یه سال تو نوجوونی هیچی نگفتم و هیچکس یادش نبود منم کلی گریه کردم و به جا شمع یه کبریت روشن کردم فوت کردم۰دومین تولدم بعد از تولد بابا میدونستم روحیه هممون خرابه و میخواستم هرطور شده روحیمون عوض شه به خاطر همین به هزار ضرب و زور رفتیم پیتزا و کیک خریدیم۰تو ماشین منتظر پیتزا که بودیم داداش وسطی بهم با جدیت و افسوس گفت حالا خیلی خوشحالی که به دنیا اومدی؟شوکه شدم بغض کردم چون داشتم خودمو خوب نشون میدادم برا شاد کردن اونا حداقل چندساعت و اون روزا اصلا بابت بودنم خوشحال نبودم ولی اون حرفش هنوز که هنوزه با حس اون لحظه واقعا آزار دهنده س۰بعدش اومدم ازشون عکس بگیرم گفت چیه میخوای عکس بگیری که وقتی مردیم نگاشون کنی؟واقعا اون تولدم با حرفاش شد بدترین تولد عمرم۰بعد اون سال دیگه هیچ کسو مجبور به کاری نکردم حتی نگفتم تولدمه دیگه سعی کردم مثله جماعت شم منی که عاشق جشن و شادی و مهمونیم۰یه روز توی خانواده ی خودم اونجوری که دوس دارم زندگی خواهم کرد۰

دانلودگونه3...
ما را در سایت دانلودگونه3 دنبال می کنید

برچسب : یلدای مازیار فلاحی,يلداي مازيار فلاحي,یلدا مازیار, نویسنده : amy-hope0 بازدید : 174 تاريخ : چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت: 14:10