امروز اولش طوفان خاک شد اما بعدش رسما اولین بارون مشتی زیبای پاییزی توی این شهر باریدن گرفت۰توی حیاط ایستاده بودم و باورم نمیشد واسه همین از لای در نگاه کردم به کوچه تا باورم شد داره بارون خوشگلی میباره :)
چقد دلم تنگ شده بود واسه بو و صدای خوشگل بارون۰۰۰چقد دلم تنگ شده بود واسه شنیدن صدای حرکت ماشینا توی آب های توی خیابونا۰۰۰ خدایا شکرت :)
+حواسم نبود لطف خدا همزمان شده بود با اول ماه ربیع الاول ، اونم واسه منی که نشونه هارو باور دارم۰خدایا شکرت :)
+آذر شروع شدهههه ۰ماه پایان انتظار چندین ماهه۰خدایا شکرت :)
برچسب : نویسنده : amy-hope0 بازدید : 170